تلنگر

 در زندگی همه انسانها روزهایی هست که هیچگاه از خاطرشان نمی رود مثل سال روز تولد. در تاریخ هر کشوری روزهایی هست که آن راگرامی می دارند مثل استقلال کشورها.در شهر کوچک ما هم روزهایی است که فقط این کویر خشک به آنها می بالد.روزی روزگاری سالیان پیش از کاروانی از این دیار می گذشت ،کاروانی که نور هدیه می کرد وعطر نرگس می پاشید .این کاروان مردی را همراهی می کرد از قبیله نور که هنوزقدمگاهش بوسه گاه مریدان ومشتاقان است وخاک پایش را سرمه چشم می کنند تا شاید دیدگانشان بصیرت یابد.حیف که ما نبودیم وفقط لذت خواندنش در تاریخ چشیده ایم.ولی شکر خدا که تاریخ تکرار پذیر است. 
 همین روزهای سرد زمستان بود.شبهای بلند وروزهای کوتاه که خبر آمد صبح نزدیک است . 
 خبر آمد مردی می آید از سلاله نور از تبار نرگس باز هم دیارمان ،سرزمین خسته کویر بوی باران خواهد شنید، بوی عطر گل نرگس باز کسی می اید که نور ببخشد وگرما هدیه دهد به این سرمای زمستان. 
 باران هدیه کند کویر خشک را .امام وولی،رهبر مسلمین جهان جایی قدم می گذاردکه روزی امام هشتم خورشید خراسان قدم نهاده است .خاک پایشان را توتیای چشم می کنیم.
 این روزها هرگز از تاریخ شهرمان جدا نخواهد شد تا مردمان این سرزمین بر تاریخ ببالد وفریاد سر بلندی سردهد.

نوشته ابوالفضل قاسمي به بهانه 15 دي ماه سالروز ورود مقام عظماي ولايت به شهرستان